تاریخ ارسال : ۰۲ خرداد ۱۳۹۲ ساعت : 7:07 ق.ظ ۰ نظر

…بابا جون دوستت دارم…

بابا جون خسته ام از بازی های زندگی …

 

خسته ام از تنها بودن توی جمع …

 

گاهی دورو برم شلوغه اما احساس می کنم باز هم تنهام …

 

دلم تورو می خواد ..

 

دلم آغوش گرم تو و نوازش های پدرانه تورو می خواد …

 

هیچ وقت تجربه نکردم اما می دونم امن ترین جای دنیاست.

 

چقدر سخته وقتی یه لحظه دلت می خواد بابات بود و بغلت می

 

کرد دستاتو باز می کنی بری تو آغوشش اما …

 

گاهی دلم می گیره از بی تو بودن …

 

گاهی می خوام بیام بشینم روبروت و درد و دل کنم باهات …

 

و گاهی چقدر بچه می شم چون جز تو هیشکی و هیچی رو

 

نمی خوام …

 

ای کاش میشد واما حیف که نمیشه

 

اونی که رفته سفر بر نمیگرده

م-ع

مطالب مرتبط

دیدگاه شما